. شاید شما درگیر شدن با بچههای نامادری یا ناپدری را به عنوان نوعی رهاشدگی تجربه کرده باشید. یا شاید بعد از تولد برادر یا خواهر کوچکتر، والدینتان شما را از تخت سلطنت توجّهطلبی به زیر کشیدهاند و تاج سلطنت را بر سر خواهر یا برادر کوچکتر شما طرحواره درمانگر گذاشته باشند. البته تولد نوزاد در همهی خانوادهها برای بچههای بزرگتر، ضربهی روانی محسوب نمیشود. این حوادث همیشه باعث شکلگیری تلهی زندگی نمیشوند. این امر بستگی به کیفیت رابطهی شما با والدینتان دارد. برای شکلگیری تلهی زندگی رهاشدگی، جدایی باید اینقدر آسیبزا باشد که بتواند احساس رهاشدگی را در فرد پدید آورد.
اغلب کودکانی که رهاشدگی را تجربه میکنند به دنبال این هستند که والدین را کنار خودشان نگه دارند. کودک میخواهد والدین یک آنْ از چشم او دور نشوند و سایه به سایه همراه آنها باشد. فردی که از جوّ رابطهی چنین والد و کودکی اطلاع ندارد، ممکن است فکر کند ببین اینها چه ارتباط قوی و سالمی حاکم است. اما واقعیت این است که رابطهی خیلی سالم نیست و کودک هنوز نتوانسته است به این درک برسد که اگر والدین کنارش نباشند بدین معنا نیست که اصلاً وجود ندارند. از آنجا که تداوم رابطه با والدین مهمترین مسأله در زندگی کودک است، پس بنابر این احتمال دارد که این رابطه چنان در سرلوحهی توجه کودک قرار گیرد که نتواند با دیگران رابطه برقرار کند.
در نهایت همان طور که قبلاً نیز اشاره شد تلهی زندگی رهاشدگی میتواند در اثر حمایت افراطی والدین نیز پدید آید که در این صورت با تلهی زندگی وابستگی همراه میشود. کودک وابسته از رهاشدگی میترسد. این پدیده در مورد جسیکا و مادرش رخ داد.
جسیکا: بعد از این که پدرم را از دست دادم، مادرم نمیخواست یک آن از چشم او دور شوم، میترسید که مبادا برای من اتفاق بدی بیفتد و مرا هم از دست بدهد. من هم همیشه دست داشتم در کنار مادرم باشم. یادم میآید که نمیخواستم به مدرسه بروم و ترجیح میدادم در خانه بمانم و برای بازی کردن با بچهها بیرون نروم.
شاید تمامی افکار، رفتارها و احساسهایی را که باعث تقویت تلهی زندگیتان میشود، در نظر نگرفتهاید. شاید از کنار یک مرحله از تغییر به آسانی گذشتهاید در صورتی طرحواره درمانگر که آن مرحله برای پیشرفت ضروری بوده است.
دانیل با همین مشکل و مانع روبهرو بود. اگرچه دانیل در رابطه با همسرش و فرزندانش کاملاً جسارتمندانه رفتار میکرد، اما باز هم احساس نیتی و خشم میکرد. او میتوانست وقتی که عصبانی بود به آرامی با آنها حرف بزند و در مقابل درخواستهای غیرمنطقی بچهها جواب منفی بدهد. از آنها میخواست که دست از رفتارهای آزاردهندهشان بردارند. با همهی این پیشرفتها باز هم احساس میکرد که از دست آنها عصبانی است و احساس اطاعت دست از سرش برنمیداشت.
ما متوج شدیم که مشکل دانیل کجاست. درک مشکل دانیل واقعاً ساده بود. دانیل با خواستههایش (عقاید و تمایلات) قهر بود و آنها را عمیقاً درک نمیکرد. او به دیگران نمیگفت که چه انتظاراتی دارد، ولی بعدش عصبانی میشد که چرا به خواستهاش نرسیده است. ابراز نیازها، گام مهمی بود که دانیل به سادگی از کنار آن گذشته بود، در صورتی که گام مهمی برای تغییر وی محسوب میشد.
راه حل اول: از فردی که به او اعتماد دارید درخواست کنید تلهی زندگی شما را بررسی کند و در برنامهریزی به شما کمک کند. شاید این فرد به مؤلفهای اشاره کند که شما آن را نادیده گرفتهاید.
راه حل دوم: رفتارهایی را بنویسید که در قالب تلهی زندگیتان به طور عادی و متداول انجام میدهید. (برای تهیهی فهرست این رفتار میتوانید به فصل مربوط به تلهی زندگی خود در این کتاب مراجعه کنید) آیا واقعاً به این رفتارها و تأثیر آنها توجه کردهاید؟
دیوید که روابط عاطفی ناپایداری داشت از درون احساس نقص / شرم میکرد. او با برتریطلبی، فخری و تکبر سعی میکرد که سرپوشی بر این احساس بیارزشی بگذارد. دانیل که فردی مردمدار بود نیز از این مسأله رنج میبرد. بخشی از نادیدهانگاری نیازهایش به این احساس برمیگشت که خودش را آدم بیارزشی میدانست.
آسیبهایی که به عزت نفس ما وارد میشود، احساس شرمساری را در ما دامن میزند. شرمساری، هیجان مسلّط تلههای زندگی مربوط به عزت نفس است. اگر در دام تلهی زندگی نقص / شرم یا شکست افتاده باشید، شرمساری دست از سر زندگی شما برنمیدارد.
خودابرازگری (تلههای زندگی: اطاعت و معیارهای سختگیرانه)
خودابرازگری را میتوان آزادی در بیان نیازها، احساسها (از جمله خشم) تمایلات طبیعی تعریف کرد. کسی میتواند به خودابرازگری بپردازد که به این باور رسیده باشید که نیازهایش به اندازهی نیازهای دیگران مهم هستند. ما بدون بازداریهای افراطی بایستی در انجام رفتارهی خودانگیخته آزاد باشیم. ما حقّ داریم به فعالیتها یا علایقی بپردازیم که ما را خوشحال طرحواره درمانگر میکند و فقط به دنبال جلب رضایت و خوشحالی اطرافیان نباشیم. ما حق داریم زمانی از وقت خود را به بازی و تفریح اختصاص دهیم و تمام زندگی خود را به کار و رقابت بیمارگونه نپردازیم.
اگر در محیط اولیهی زندگی، ما را به خودابرازگری رهنمون کردهاند، تشویق میشویم که تمایلات و علایق طبیعی خودمان را دنبال کنیم. نیازها و علاقهها نقش برجستهای در تصمیمگیریهایمان دارند. در چنین محیطی حق داریم هیجانهای خود مثل غم و خشم را ابراز کنیم به شرطی که به دیگران لطمه و صدمهی جدی نزنیم. گاهی میتوانیم بازیگوش، بشاش و خودانگیخته باشیم. در چنین فضایی به ما یاد دادهاند که بین کار و تفریح، تعادل برقرار کنید. معیارهای چنین محیطی، معقول است.
آسیبهایی که به عزت نفس ما وارد میشود، احساس شرمساری را در ما دامن میزند. شرمساری، هیجان مسلّط تلههای زندگی مربوط به عزت نفس است. اگر در طرحواره درمانگر دام تلهی زندگی نقص / شرم یا شکست افتاده باشید، شرمساری دست از سر زندگی شما برنمیدارد.
خودابرازگری (تلههای زندگی: اطاعت و معیارهای سختگیرانه)
خودابرازگری را میتوان آزادی در بیان نیازها، احساسها (از جمله خشم) تمایلات طبیعی تعریف کرد. کسی میتواند به خودابرازگری بپردازد که به این باور رسیده باشید که نیازهایش به اندازهی نیازهای دیگران مهم هستند. ما بدون بازداریهای افراطی بایستی در انجام رفتارهی خودانگیخته آزاد باشیم. ما حقّ داریم به فعالیتها یا علایقی بپردازیم که ما را خوشحال میکند و فقط به دنبال جلب رضایت و خوشحالی اطرافیان نباشیم. ما حق داریم زمانی از وقت خود را به بازی و تفریح اختصاص دهیم و تمام زندگی خود را به کار و رقابت بیمارگونه نپردازیم.
اگر در محیط اولیهی زندگی، ما را به خودابرازگری رهنمون کردهاند، تشویق میشویم که تمایلات و علایق طبیعی خودمان را دنبال کنیم. نیازها و علاقهها نقش برجستهای در تصمیمگیریهایمان دارند. در چنین محیطی حق داریم هیجانهای خود مثل غم و خشم را ابراز کنیم به شرطی که به دیگران لطمه و صدمهی جدی نزنیم. گاهی میتوانیم بازیگوش، بشاش و خودانگیخته باشیم. در چنین فضایی به ما یاد دادهاند که بین کار و تفریح، تعادل برقرار کنید. معیارهای چنین محیطی، معقول است.
شناختدرمانگران اعتقاد دارند اگر بتوانیم به بیماران یاد بدهیم که شرایط پیرامون را درستتر و منطقیتر تفسیر کنند در ایجاد احساس بهتر به آنها کمک کردهایم. اگر بتوانیم به آیدا کمک کنیم که پی ببرد که بدون کمک دیگران از مترو استفاده کند، ترسش طرحواره درمانگر کمتر میشود و این مانع را از پیش پای خود برمیدارد.
آرون بک پیشنهاد میکند که افکارمان را با معیار عقل و منطق، مورد نقد و بررسی قرار دهیم. آیا وقتی نگران و آشفته هستیم، مسایل را فاجعهسازی یا شخصیسازی میکنیم یا دامنهی مسایل را به طور افراطی تعمیم میدهیم؟ آیا میتوان از زاویهی دیگری به شرایط نگاه کرد؟ علاوه بر این،آرون بک معتقد است که افکار منفی را در معرض تجربههای کچک قرار دهیم و آنها را به بوتهی آزمایش بگذاریم. به عنوان مثال، ما از آیدا خواستیم که به تنهایی در اطراف خانهاش پیادهروی کند تا بببیند که آیا برای وی اتفاق ناگواری خواهد افتاد، حتی زمانی که اعتقاد راسخ داشت که این کار باعث غش و ضعف او خواهد شد.
امروزه شناختدرمانی قدر و منزلت ویژهای پیدا کرده است. پژوهشهای زیادی از اثربخشی شناختدر مانی در درمان اختلالهایی مثل افسردگی و اضطراب حمایت کردهاند. شناختدرمانی، رویکردی فعال است و به بیماران یاد میدهد که با کنترل و بررسی افکارشان به تعدیل حالتهای خلقیشان بپردازند. شناختدرمانگران برای آموزش مهارتهای کاربردی به بیماران معمولاً تکنیکهای شناختی و رفتاری را ترکیب میکنند.
اگرچه بسیاری از درمانگران دیوید، خونگرم و صمیمی بودند، اما مشکل اصلی جای دیگری بود. مسأله این بود که دیوید همیشه برای صمیمیّتگریزی توجیه پیدا میکرد. هر چند حمایت عاطفی درمانگر از بیمار حایز اهمیت است، اما این شرط نمیتواند گره از طرحواره درمانگر مشکلات بیمار باز کند. درمانگران دیوید، مراعات او را میکردند و از تکنیکهای رویاروسازی با الکوی خودآسیبرسان استفاده نمیکردند یا اگر هم این کار را میکردند از قدرت لازم برای تغییر دیوید برخوردار نبود. دیوید اگر میخواست از دام معیوب محرومیت هیجانی رها شود بایستی از عیبجویی ن دست برمیداشت و با جدّیت به مبارزه با مشکلاتش (صمیمیّتگریزی و عیبجویی) میپرداخت.
وقتی دیوید برای حل و فصل مشکلاتش به ما مراجعه کرد، علاوه بر جنبههای همدلانه، بُعد چالش و رویاروسازی را نیز به درمان اضافه کردیم. هر زمان که تلهی زندگیاش در رفتار، احساس و شیوهی تفکر او نمود پیدا میکرد، او را با این مسأله روبهرو میکردیم. نکتهی مهم این بود که به دیوید نشان بدهیم که با مشکل وی (ناراحتی از نداشتن رابطهای صمیمی و دیرپا) صادقانه همدل هستیم و این مشکل را به الگوهای ارتباطی ناخوشایند وی با والدینش ربط میدهیم. با این حال هر وقت میخواست دلیلتراشی کند به او گوشزد میکردیم که دوباره در دام تله ی زندگیاش گیر کرده است. عیبجویی راهی برای صمیمیّتگریزی است. بعد از یک سال از گذشت درمان (رویاروسازی همدلانه یا متعادلسازی رویاروسازی و همدلی) بالاخره توانستیم تغییرات خوبی در زندگی وی ایجاد کنیم. دیوید در حال حاضر با خانمی که خونگرم و دوست داشتنی است، دوران نامزدی را پشت سر میگذارد.
درباره این سایت